♥عاشق هر کی نشو! - عشـــقولانــه
خانه
:: کل بازدیدها
:: :: بازدید امروز
:: :: بازدید دیروز
::
:: آرشیو ::
دل نوشته
:: پیوندهای روزانه::
:: درباره خودمان ::
:: اوقات شرعی ::
:: لوگوی
وبلاگ ::
:: دوستان ما ::
:: لوگوی دوستان ما ::
:: نوای وبلاگ ::
|
85/7/29 :: 11:0 عصر تا حالا برات پیش اومده، از کنار یه پیاده رو رد بشی، که یه زن کولی نشسته و داره یه مشت بدل مدل می فروشه؟اگه دیده باشی، بند و بساتشو همین جور انداخته رو زمین، یا هم انداخته رو یه پارچه ی کثیف و به درد نخور... بعدش هی جار می زنه خانوم، آقا تو رو خدا بیاین واسه بچه هاتون النگو بخرین، انگشتر بخرین، فقط دویست تومن، صد تومن بیا کمترم می دم... بعدم هیشکی محلش نمی زاره، فقط یه دو تا بچه که فرق طلا و بدل نمی دونه... مامانه هی بچه هرو به زور می بره، می گه اینا بده، آشغالن، به درد نمی خورن... هر چی میکنه نمی تونه یه الف بچه رو قانع کنه... اینقده گریه می کنه تا آخر مامانه واسش بخرش بچَـــــس حالیش نیست خوب و بد و تشخیص نمی ده... چی می دونه اون روبرو یه کم اون طرفتر یه مغازه پر از طلاهای جور وا جوره........ حتما طلا فروشی رفتی؟ دیدی که طلاهاشو تو ویترین، رو یه پارچه ی جیر مخملی، یا تو یه جعبه های قشنگ گذاشته... طلا فروشم یه لنگ دستشه و هی طلاها رو گردگیری می کنه... نمی ذاره یه ذره هم خاک بشینه... با وجودیم که می دونه از ارزش طلاش کم نمی کنه........ حالا تو که عاقلی کدومشو می خری؟ طلا یا بدل... معلومه دیگه... آخه بالا خونتو اجاره ندادی که بری بدل بخری... درست می گم؟
نویسندگان : ریحــــانه و مهدی
|